- سربه تو
- کسی که در فکر فرورفته، مکار، حیله گر
معنی سربه تو - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سراسر، سرتاسر، همه، همگی، برای مثال عالم همه سربه سر خراب است و یباب / در جای خراب هم خراب اولی تر (حافظ - ۱۱۰۰) ، برابر
سربه سر شدن: کنایه از برابر شدن، مساوی شدن
سربه سر شدن: کنایه از برابر شدن، مساوی شدن
بازیگوش، آنکه در پی هواوهوس خود باشد
در فکر فرو رفته، سربزیر
سه تار، ستو، مسکوک مسی که روی آن آب طلا یا نقره داده باشند، پول قلب